Tuesday, September 26, 2006



" ريضا " گول باخچالارين هم گولو٬ هم بولبولودور


" ريضا باهارلي " ، " تئليم خان " كيمي بير شاعير ايميش
شئعرده سانكي ازلدن ابده ناظير ايميش
يئر-ي گؤيدن سؤز آچاندا قلمي فاخير ايميش
سينه لرده ييغيليب غوصصه كيمين قالدي سؤزو
شئعرينين دردلي اوره گلرده هله واردي ايزي

" زكي " نين قوشمالاري ، ظولميله داييم دؤيونه ر
" زكي باهارلي " ، " ريضا " نين لقبيندن اؤيونه ر
شهريمين كيملييي بو ايككي شاعيردن سؤوونه ر
توركيلر باخچاسينين شانلي " زكي " بير گولودور
" ريضا " گول باخچالارين هم گولو٬ هم بولبولودور

استاد غلامرضا بهاري



« آشيق ريضا باهارلي »

تدوين: جواد نوري (باهار شهه ريند‏ن)

(« سينا » هفته لييينين 115- نجي ساييسيندا چاپ اولموش )


گذشته و تاريخ هر ملتي، سند هويت و هستي و اصالت آن ملت است و دوام حيات سياسي و اجتماعي و فرهنگي هر ملتي نيز در سايه شناخت و پاسداشت همان گذشته و تاريخ ميسر خواهد بود. بعبارت ديگر، پشتوانه هاي تاريخي و فرهنگي هر قومي اصلي ترين محرك براي پويايي، نشاط و حيات و حركت در مسير آينده آن ملت است و ترسيم كننده افق و هدفي كه در پيش روي دارد و به هر اندازه كه اين تاريخ مغشوش و بيمار و جعلي باشد به همان اندازه باعث پيدايش بحران هاي هويتي و اجتماعي براي آن ملت خواهد بود و آن اجتماع را به سمت بي هويتي و بي تفاوتي و پوچي و بيهودگي رهنمون خواهد شد.

شناخت نقاط ضعف و قوت فرهنگي و اجتماعي، گرايش ها و حساسيت ها و فراز و نشيب ها و ايام اقتدار و افول اين حيات اجتماعي و ريشه يابي علل و دلايل آنها براي تقويت فرهنگ و ارتقاي سطح آن بسيار مهم و حياتي مي نمايد. اين معني در مورد ملت ترك ايران و به طبع مردم شهرستان بهار نيز صادق است. گردآوري و تدوين مجموعه اي كامل از تاريخ و فرهنگ، نحوه ظهور و گسترش و تكامل و ترقي حيات اجتماعي مردم ترك شهرستان بهار و بازشناسي زواياي گم گشته و ناپيداي فرهنگي و اجتماعي ... آن، آرزوي هر فرد آگاه و دلسوز به فرهنگ و تاريخ و هنر اين شهرستان است. دسترسي به اين مهم جز با كاوش پيگير و مستمر در زواياي پيدا و پنهان گذشته، امكان پذير نيست. در زمينه فرهنگ بهار كه بطور كامل دربرگيرنده زبان، ادبيات، تاريخ، آثار ادبيات شفاهي، فلسفه، عرفان، سياست باشد، بيش از هر چيز تدوين، تاليف و انتشار و بررسي انتقادي مدارك و اسناد مربوطه، ضروري و لازم است تا محققان بتوانند لااقل از اين منظر با اطمينان خاطر در طريق جمع آوري و تاليف و تدوين فرهنگ جامع بهار و تتبع در آن گامهاي اساسي بردارند.

اگر چه به سبب عدم اهتمام خود ما، تحقيق و فحص وافي در تاريخ و فرهنگ و هنر و ادب و ... مردم ترك شهرستان بهار صورت نگرفته، اما بي گمان با عزم جمعي نخبگان شهرستان بهار و تاسيس بنيادي كه متكفل اين امور باشد، مي توان به مقصود رسيد و در اين راه البته نبايد از موانع و اظهارات و افاضات! مغرضانه افراد و ناصر خودباخته و خودفروش، واهمه اي به خود راه داد ؛ افراد بي هويتي از خود ما كه به گمان باطل خود عرصه علم و تحقيق را در استان و شهرستان مان خالي تصور نموده و به نشخوار اباطيل كسروي خائن در مورد مردم مناطق ترك نشين استان همدان و از جمله شهرستان بهار پرداخته اند؛ در حاليكه خود نيز مي دانند ادعاي اينكه مردم ترك آزربايجان از جمله تركان استان همدان، ترك نبوده (!!؟) و بعدا ترك شده اند (!؟) همان سخنان كسروي خودفروش و مرتد است كه براي نيل به اهداف سياسي و نابود كردن هويت تركان ايران بيان مي شد. مردم ما بي شك جسارت غيرقابل بخشش اينگونه افراد را در آينده نزديك پاسخي درخور خواهند داد. آري! مردم اين منطقه ترك بوده ، ترك هستند و ترك باقي خواهند ماند. از اساسي ترين و مهمترين مظاهر تجلي ذوق و هنر هر بهاري، شعر تركي است كه به زبان مادري مردم منطقه بوده و خود قالبي ايده آل براي بيان انواع تفكرات و تخيلات شاعرانه محسوب مي گردد.

معمولاً زبان نثر وسيله اي براي بيان مفاهيم و معاني ظاهري و سطحي مطرح است و زبان شعر دقيقاً نقطه مقابل آن يعني آشكار گويي و بيان عريان حقايق و جلوه گاه شوريدگي و طغيانهاي روحي و رواني و عرصه تبلور و تجلي وجدان ناخودآگاه اجتماعي و فردي و جايگاه بروز احساسات پاك و عواطف بي آلايش مردمي محسوب مي گردد، اما اين خصيصه در شعر تركي و ادبيات عاميانه و شفاهي منطقه با امتزاجي شگفت انگيز و خارق العاده با كاركردي ديگر گونه و هماهنگ و مثبت ظاهر گشته و به ظرفيت و شيوايي بيان افزوده و قالبي ست ايده آل و آرماني براي شاعران و هنرمنداني كه در برهه اي به شاعري مي پردازند كه ادبيات شفاهي رواج دارد.

تاريخ اين شهرستان آكنده از شاعراني است كه با زبان مردم خود به آفرينش هنري در بالاترين سطوح هنر و ادب عظيم و متعالي تركي دست يازيده اند ، كه اگر چه بدلايلي كه ذكر شد، هيچگاه در فضاي "رسمي" فرهنگ مطرح نگشته اند، لكن اكنون زمينه براي شناساندن اين ستارگان شعر و ادب مهيا شده و بسياري از فرهيختگان و پژوهشگرانمان در قالب هئيت هاي علمي و پژوهشي به كاوش و كندو كاو در اين زمينه مي پردازند تا آفتاب وجود هنرمندان و مفاخر فرهنگي اين شهرستان بيش از اين در محاق تنگ نظري و موضع گيري غرض ورزانه تاريخ سازانِ حقيقت سوز نماند و آشكار شود. از جمله بزرگان شعر و ادب تُرك برخاسته از شهرستان بهار و چه بسا شاخص ترين و نام آورترين ايشان، شاعر بلند مرتبه و عارف دلسوخته ، "آشيق رضا باهارلي" مي باشد.

بدون ترديد، مرحوم مولانا رضا باهارلي از مفاخر فرهنگي و از درخشان ترين چهره هاي ادبي تركان استان همدان، بلكه از ستارگان بي بديل دنياي شعر تُرك و در اداد و رديف بزرگان و آشيقهاي بزرگي چون "آشيق عَلَسگر" ، "خسته قاسيم" ، "آشيق قرباني" ، "آشيق قَشَم" ، "آشيق جوان" و ... است ؛ ستاره اي كه متاسفانه در ساية ! بي مهري به زيان و ادبيات بي همانند تركي ناشناخته مانده است.

چهرة درخشاني كه اشعار بر جاي مانده از وي تا به اكنون كه تقريباً سيصد سال از زمان وي مي گذرد ، چنان در دل مردمان اين خطه ريشه دوانيده و چنان عمق و عقبه اي به وجود آورده كه از پير و جوان، زن و مرد و عارف و عامي كما بيش از اشعار او را در سينه دارند. اگر چه در حال حاضر از سال دقيق تولد، وفات، خانواده و ... مولانا رضا باهارلي، سند مكتوبي در دست نيست و نحوه زندگي و معاش و ممات وي در پرده ابهام مانده، لكن مي توان چهرة اسطوره مانند او را در ميان آثار حكمت مثالش رويت كرد كه در سخن پنهان، مانندِ بو در برگ و گل است و آنكه طالب ديدار اوست، بايست وي را در ميان اشعارش ببيند. اشعاري كه از سيصد سال پيش حتي مرزهاي منطقه را درنورديده و مناطقي وسيع از تبريز و اردبيل و اروميه و زنجان و تركيه و آزربايجان و قفقاز و گرجستان را در زير سيطره و نفوذ خود دارد و هنوز آن ترنّمات هاي دلنشين و عارفانه وي، از گلوي آشيق هاي اين مناطق شنيده مي شود.

داستانهاي متعددي در مورد "آشيق رضا باهارلي" در ميان مردم رايج است كه از آن جمله است داستاني كه روايت شفاهي آن در ميان مردم در حد تواتر است و نسل به نسل و سينه به سينه به از گذشتگانمان به مردمان امروز رسيده و آن داستان رخ دادن مكاشفه اي عرفاني براي "آشيق رضا" است كه در آن مكاشفه به جهت سادگي و بي پيرايگي و صافي ضمير و طهارت باطن، مولاي متقيان علي (ع) بروي ظاهر گشته و جامي از دستان مباركش بر وي مي نوشاند و پس از آن است كه پرده هاي غفلت از ديده گانش به كنار رفته و نهان هر چيز را به عيان مي بيند و سرآغاز شاعري وي نيز به همين مكاشفه عرفاني بر مي گردد كه خود در جاي جاي اشعارش اين وقايع را خاطر نشان مي كند و به همين لحاظ جانمايه اكثر شعرهايش، مضاميني از قبيل پند و اندرز و بي وفايي دنيا و مرگ و حساب و كتاب و كليات مسائل ادبيات تعليمي است و به جرأت مي توان گفت كمتر شاعري چون وي با اين گستردگي به اين نوع مضامين پرداخته است.

شعرهاي "آشيق رضا" بي پيرايه، زلال. جاري گشته از سرچشمه حقيقت و خالصانه است و به روشني حكايت از آن دارد كه دل و جان شاعر به نور ايمان روشن گشته و قدم در وادي حقيقت نهاده و به مقام استغنا از دنيا و جيفه آن و تقوا و وارستگي نفس نائل گشته است و از قيل و قال علم و مدرسه و علوم ظاهري كه چيزي جز حجاب جان سالك نيست، بركنار است كه "العلم نورٌ يقذفه الله في قلب من يشاء" و از اين روست كه در به تصوير كشيدن خلقت آسمانها و زمين و بيان فلسفه آفرينش و مراتب وجود و ظهور و تجلي حقيقت در كالبد 14 معصوم و شرح عرفاني قوس نزول و صعود و ... قدرتي شگفت آور دارد.

نكته ديگري كه با بررسي ديوانهاي شعر آشيق هاي و شاعران مناطق ديگر آزربايجان به دست مي آيد آنست كه ، بسياري از شاعران و آشيقها از مضامين بلند و عرقاني "آشيق رضا" تاثير پذيرفته اند و به جز چهره هايي نظير "تئليم خان" و "خسته قاسيم" ، بسياري از چهره هاي ديگر كه متاخرتر از آشيق رضا باهارلي مي زيسته اند، چه در حوزه زبان و ساختار ظاهري شعر و چه از جهت مضامين شعري از خوان گستردة هنر "رضا باهارلي" بهره ها برده اند و البته اين مسائل در « مجموعه شعر آشيق رضا باهارلي » كه به همت تعدادي از محققين بهاري در حال تدوين و گردآوري است، مورد بحث و بررسي قرار گرفته است. پايان اين مقاله را به فراخواني عمومي متصل مي كنيم و آن اينكه:

با عنايت به اينكه بسياري از آثار اين شاعر و هنرمند بلند مرتبه بهاري در سده هاي گذشته به توسط آشيق ها و نوازندگان منطقه به شهرستان هاي دور و مجاور انتقال يافته و با گذشت زمان تنها اندك از آن همه آثار درخشان به ما رسيده به اطلاع عموم هنرمندان و نخبگان فرهنگي و هنري و آشيق ها و شعراي ارجمند مي رساند چنانچه آثار و اشعاري از آشيق رضا باهارلي را در اختيار دارند و يا از وجود آن در نزد افراد ديگر مطلع هستند، مراتب را جهت هر چه كاملتر شدن ديوان اشعار آشيق رضا ، به اطلاع ما برسانند.

ذيلا سه نمونه از اشعار آشيق رضا باهارلي را تقديم خوانندگان عزيز مي نماييم:



آشيق ريضا باهارلي

ياغي‏دير فلك

ائي آقـالار ! هيچ كس " منـم " ديمه ‏سين
شاهلارين تختيني داغيدير فَلَك
من فقيره دادرسليگ ايتمه دي
يان دوشوب مينم‏لَه ن٬ ياغيدير فلك

بو يوخسوللوق مَنه يامان آد اولدي
دوست ايشيديب دوشمنلريم شاد اولدي
قوهوم ـ قارداش ، ائل منيم‏له ن ياد اولدي
ايندي حيمايَتين چاغيدير فلك

منزيليم اولوب كونج-ي ويرانه
طعنه لر باغريمي دؤندَه ريب قانه
بارماقلارا بئله اولدوم نيشانه
ييدوغوم هلاهل ، آغيدير ، فلك

گؤزه ل ايلهام آلار حُوسن-ي اَزَلد‏ن
عاشيقلار مجنونه دؤنه ‏ر گؤزه ‏لد‏ن
َايچه ‏ر لر بير به بير جام-ي اَجلدن
اَلينده مِئي ، هله ساقيدير فلك

« ريضا » دييَه ‏ر : نئچه دؤوران گئچيرتديم
هر دوشه ن كَرواني يورددان كؤچورتدوم
عاشيقلارا غم باده سين ايچيرتديم
جاميمده مئي ، هَله باقيدير فلك



آشيق ريضا باهارلي

تاري درگاهي

ائي آقالار ! دونيا ايجاد اولاندا
" آدم صفي آللاه " ، قوشا يازيلدي
قودرت قلميني قاشا قوياندا
هر كيمين قيسمتي قاشا يازيلدي

بيري سولطان اولوب ، بيري سركرده
بيري بازرگاندير ، سير-و سفرده
بيري عؤمور بويو ، چولقاشار درده
بيريسي خان ، بيري پاشا يازيلدي

داغلار دامانيندا يورد سالار ائللر
قاينايار بولاقلار ، بولانار سئللر
اؤردَه يه گؤل يازيب ، جئيرانا چؤللر
آسلانين مسكني مئشه يازيلدي

مؤشگولده قالاندا چاغير آللاهي
آچيقدير هميشه تاري درگاهي
قورآن`ين زينتي ، او بسم اللهي
آيه لر گله نده باشا يازيلدي

« ريضا » دييَه‏ ر بير گون كَسيله‏ ر روزوم
اَجليم يئتيشه ‏ر ، باغلانار گؤزوم
دوشه‏ ر آغيزلارا غوصصه‏ لي سؤزوم
دييَه‏ رلر كي : آدي داشا يازيلدي



آشيق ريضا باهارلي

« ريضا باهارلي »نين گؤوهردير سؤزي

دلي گؤينوم دؤرت طرفدن آه ائلَه‏ ر
هر يانا دولانسان ، غَمَه ، چاري يوخ
شاهي گدا ائيله‏ ر ، گدالاري شاه
فلك گرديشينين ائعتيباري يوخ

بد اصيلين ايشي واره دوزولدي
اصيللي‏نين گؤل پرگاري پوزولدي
هر ايگيد كي قاتاريندان اوزولدي
آللاهيندان سوواي ، اوميدواري يوخ

دونيا جيفه سيندن نامرد ، مرد اولار
يوخسول ايگيدلرين رنگي زرد اولار
قوهومدان ـ قارداشدان اوزي سَرد اولار
دييه ‏للَر : بي غئيرت ، ناموس ـ عاري يوخ

اگر گئيسه ‏ن يوز ايل آغي ـ قيرميزي
چولقالار آخيردا بئش آرشون بئزي
« ريضا باهارلي »نين گؤوهردير سؤزي
نادان بازاريدير ، خريداري يوخ



توش گَلسه م »آشيق ريضا«يَه

علي صادقي (وورغون)

باهار شهه ري- همدان اوستاني -آزربايجان



( « سينا » هفته لييينين 117- نجي سايسيندا چاپ اولموش )

آشيق رضا : " آشيق رضا باهارلي " از بزرگترين آشيق ها و شاعران مردمي دنياي ترك كه به تقريب 300 - 350 سال پيش از اين، در شهر " بهار " ( باهار ) مركز شهرستان هنر پرور " بهار " ( باهار ) چشم به جهان گشود و « بئيش بند »ها و اشعار تركي اش ورد زبانها است. 2)

ائي آقـالار دلـي گؤيـلوم كاميـني
بير گون بوُ دونيادان آللام ايشاللا
فلكـين اليـندن ، اَجَـل جاميـني
آليب ، ايچيب سَرخوش اوْللام ايشاللا

حضرت ـ ي عزراييـل آلاندا جانـي
وقت يئتيشه ر تَرك ائدَه رَه م دونياني
توْپراغه سالارام جيسم ـ ي عورياني
اوْ دونيا قاپيسين چاللام ايشاللا

ملاييكلَـر قـاپي آچـار اوزومَه
جننت باغي ، خوْش گؤرونَه ر گؤزومَه
آنام گَلَه ـر اَليـن قـوْيار ديزيمَه
قوْللاريم بوْينونا ساللام ايشاللا

بو باشيما گله ن درد ـ ي بلايه
ال گؤتورره م شوكر ائيله ره م خودايه
محشرده توش گَلسَه م " آشيق ريضايه " )
اليندن ساز آليب چاللام ايشاللا

كؤوثَر قيراغيـندا گؤررَه م آقامي (1)
" وُورغون"ام ، موولايا وئررَه م سلامي
موبارك اليـندن آلارام جامي
مست اوْلوب يانيندا قاللام ايشاللا

آقا : حضرت علي ( ع(1 )